احساس من

تنهایی

احساس من

تنهایی

یک بار خواب دیدن تو بنویس


یک بار خواب دیدن تو... به تمام عمر می‌ارزد پس نگو... نگو که رویای دور از دسترس، خوش نیست... قبول ندارم گرچه به ظاهر جسم خسته است، ولی دل دریایست... تاب و توانش بیش از اینهاست.
دوستت دارم و تاوان آن هرچه باشد.

براش بنویس دوستت دارم آخه می دونی آدما گاهی اوقات خیلی زود حرفاشونو از یاد می برن ولی یه نوشته , به این سادگیا پاک شدنی نیست . گرچه پاره کردن یک کاغذ از شکستن یک قلب هم ساده تره ولی تو بنویس .. تو ... بنویس

تو را هیچگاه نمی توانم از زندگی ام پاک کنم چون تو پاک هستی می توانم تو را خط خطی کنم که آن وقت در زندان خط هایم برای همیشه ماندگار میشوی و وقتی که نیستی بی رنگی روزهایم را با مداد رنگی های یادت رنگ می زنم

امشب گریه میکنم .گریه میکنم برا تو برای خودم برای تموم اونایی که خواستن گریه کنن نتونستن. برا ی تمام اون چیزی که خواستی ونبودم خواستم وبودی. امشب گریه میکنم به وسعت دریا به وسعت بیشه به وسعت دل عاشق.برای تو...برای تو....و به پاس احترام تمام تحقیرهایی که از دیگران شنیدم وهنوز شکست نخوردم

هرگز ندیدم بر لبی لبخند زیباى تورا" "هرگز نمى گیرد کسى در قلب من جاى تورا"

با مداد رنگی روزه آمدنت را نقاشی میکنم و جادهایه رفتنت را خط ختی! کسی برایه من نیست. بیا غلط هایه زندگیم را به من بگو و زیره اشتباهتم را خط بکش.بودنت مثله دریایی مرا در بر میگیرد آنجا که تو هستی،مهیها هم نمیتوانند بییند چه رسد به من..............................!!! کدام صبح میایی؟ کدام چمدن ماله تست؟ کدام دست ترا به من میرساند؟کدام رز ماله من میشوی؟بیا که درده دلم را فقط تو میفهمی

نمی نویسم ..... چون می دانم هیچ گاه نوشته هایم را نمی خوانی حرف نمی زنم .... چون می دانم هیچ گاه حرف هایم را نمی فهمی نگاهت نمی کنم ...... چون تو اصلاً نگاهم را نمی بینی صدایت نمی زنم ..... زیرا اشک های من برای تو بی فایده است فقط می خندم ...... چون تو در هر صورت می گویی من دیوانه ام

عشق بین دو نفر این نیست که هر دو زیر باران خیس شوند عشق آن است که یکی چتر شود برای دیگر... و دیگری هیچگاه نفهمد که چرا خیس نشود

اونی که یار تو بود، اگه غمخوار تو بود، قلبش رو پس نمی داد دل به هر کس نمی داد، دل می گفت مقدسه عشق اون برام بسه ،از نگاش نفهمیدم که دروغه وهوسه، غصه خوردن نداره ،گریه کردن نداره، به یه قلب بی وفا دل سپردن نداره، آخر قصه چی شد، قلب اون مال کی شد اون که از من پر گرفت چی می خواستیم وچی شد، اونی که مال تو بود اگه لایق تو بود تورو تنها نمی ذاشت، با خودت جا نمی ذاشت... اونی که یار تو بود، اگه غمخوار تو بود، قلبش رو پس نمی داد دل به هر کس نمی داد

صدای چک چک اشکهایت را از پشت دیوار زمان می شنوم و می شنوم که چه معصومانه در کنج سکوت شب ‌، برای ستاره ها ساز دلتنگی می زنی و من می شنوم می شنوم هیاهوی زمانه را که تو را از پریدن و پرکشیدن باز می دارد آه ، ای شکوه بی پایان ای طنین شور انگیر من می شنوم به آسمان بگو که من می شکنم ! هر آنچه تو را شکسته و می شنوم هر آنچه در سکوت تو نهفته

شب را دوست دارام بخاطر سکوتش سکوت را دوست دارم بخاطر آرامشش آرامش را دوست دارم بخاطر بودنش در تنهایی تنهایی را دوست دارم بخاطر بودنش در عشق و عشق را دوست دارم بخاطر دوست داشتنش

گفت بنویس گفتم با چه بنویسم قلم ندارم گفت با استخوانت بنویس گفتم مرکب ندارم با چه بنویسم گفت با خونت بنویس گفتم ورق ندارم بر روی چه بنویسم گفت بر روی قلبت بنویس گفتم چه بنویسم گفت بنویس دوست دارم

کاش می دیدم چیست آنچه از کلام تو تا عمق وجودم جاریست! صدای قلب تو را ،پشت آن حصار بلند همیشه می شنوم من در آن لحظه که صدای موسیقی احساس تو را می شنوم برگ خشکیده ی ایمان را در پنجه باد رقص شیطانی خواهش را در آتش سبز! نور پنهانی بخشش را در چشمه ی مهر می بینم..... کاش می گفتی چیست آنچه از کلام تو ، تا عمق وجودم جاریست

وقتی که گریه کردیم گفتن بچه است................. وقتی که خندیدیم گفتن دیونه است.................. وقتی که جدی بودیم گفتن مغروره............................. وقتی که شوخی کردیم گفتن سنگین باش............................. وقتی که حرف زدیم گفتن پر حرفه................................................... وقتی که ساکت شدیم گفتن عاشقه................................................... حالا ام که عاشقیم می گن گناه

سهراب : گفتی چشمها را باید شست ! شستم ولی..... گفتی جور دیگر باید دید! دیدم ولی..... گفتی زبر باران باید رفت رفتم ولی او نه چشم های خیس و شسته ام را نه نگاه دیگرم را هیچکدام را ندید فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت : دیوانه باران زده

دیدی غزلی سرود؟
عاشق شده بود.
انگار خودش نبود
عاشق شده بود.
افتاد.شکست . زیر باران پوسید
آدم که نکشته بود .
عاشق شده بود

فرشتگان روزی از خدا پرسیدند : بار خدایا تو که بشر را اینقدر دوست داری غم را دیگر چرا آفریدی؟ خداوند گفت : غم را بخاطر خودم آفریدم چون این مخلوق من که خوب می شناسمش تا غمگین نباشد به یاد خالق نمی افتد

همیشه سعی کن با کسی دوست شوی که دلش بزرگ باشد.چون خودت را برای ورود به قلبش کوچک نکنی.

من به دنبال کسی میگردم که غمش را با من تقسیم کند من دلم را با او و پس از آن هر دو با هم به تماشای بهار برویم.

دلم غمگین نگام ابری چشام بارون صدام ابری طلوع عشق من بی رنگ غروب گریه هام ابری منو دلتنگیه گریه به روی شونه های تو می شم بارون دلتنگی می بارم ازچشای تو نمی خوام بی تودنیارو باگل ها وباگلدون هاش نمی خوام بی توفردارو باتابستون هازمستون هاش

اگه یه روز نشه که دیگه با تو باشم
برات می نویسم خدا نخواست ما با هم باشیم
ولی بدون اون روز روزه مرگ عشق منه

قد ۱۰۰ تا قابلمه با هرچی لب تو عالمه می بوسمت قبل همه. به شرطی که بهم بگی دوست دارم یه عالمه. حالا دوسم داری یه عالمه؟

برو زیر بارون دست تو باز کن .به تعداد قطرههای بارونی که گرفتی دوستم داری و به تعداد قطرههایی که نگرفتی دوست دارم

انگار ولگرد شده بودم به جستجوی نشانی ات به تمام جهان سر زدم اما نبودی به دور رفتم حتی به سرزمین خوشبختی در افسانه های پدربزرگ که حقیقت نداشت هیچ کس نبود انگار تو هم ولگرد شده بودی

نظر دبیران در مورد عشق: دبیر دینی:عشق یک موهبت الهی است. دبیر ورزش:عشق تنها توپی است که اوت نمی شود. دبیر شیمی:عشق تنها اسیدی است که به قلب صدمه نمی زند. دبیر اقتصاد:عشق تنها کالایی است که از خارج وارد نمی شود. دبیر ادبیات:عشق باید مانند عشق لیلی ومجنون محور نظامی داشته باشد. دبیر جغرافی:عشق از فراز کوه های آسیا تیری است که بر قلب می نشیند. دبیر زیست:عشق یک نوع بیماری است که میکروب آن از چشم وارد میشود

هنگامی که دری از خوشبختی به روی ما بسته میشود ، دری دیگر باز می شود ولی ما اغلب چنان به دربسته چشم می دوزیم که درهای باز را نمی بینیم

برای عشق تمنا کن ولی خار نشو. برای عشق قبول کن ولی غرورتت را از دست نده . برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو. برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه. برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن . برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر . برای عشق وصال کن ولی فرار نکن . برای عشق زندگی کن ولی عاشقونه زندگی کن . برای عشق بمیر ولی کسی رو نکش . برای عشق خودت باش ولی خوب باش



فراموش مکن تا باران نباشد رنگین کمان نیست تا تلخی نباشد شیرینی نیست و گاهی همین دشواری هاست که از ما انسانی نیرومند تر و شایسته تر می سازد خواهی دید ، آ ری خورشید بار دیگر درخشیدن آغاز می کند

وقتی با 1 انگشت به سمت کسی اشاره می کنی و مسخرش میکنی اگه خوب به دستت دقت کنی 3 تا انگشتت به سمت خودته


زندگی عین سادگی

عشق مرگ نیست زندگی است. 

 سخت نیست عین سادگی است.  

عشق عاشقانه های باد وگندم است .  

اولین پناهگاه کودکی آخرین پناهگاه آدم است.  

زندگی زیباست حتی اگر کور باشی. 

 خوش آهنگ است حتی اگر کر باشی مسحور کننده است حتی اگر فلج باشی. 

 اما بی ارزش است اگرثانیه ای عاشق نباشی اگر می دانستی دل ترک خورده ی من با یاد چشمان بارانی ات شکسته تر می شود هیچ گاه به من پشت نمی کردی اگر می بینی کسی به روی تو لبخند نمی زند علت را در لبان فرو بسته خودت جستجو کن

ای کاش کودک بودم

کاش کودک بودم  

تا بزرگترین شیطنت زندگی ام نقاشی روی دیوار بود، 

ای کاش کودک بودم تا از ته دل می خندیدم نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم،  

ای کاش کودک بودم 

تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه همه چیز را فراموش می کردم

فراموشی

در کویر خلوت دلم با لبانی تشنه راه دشواری را در پیش گرفتم
می دانم که نیاز به جرعه آبی دارم تا خود را با آن سیراب نمایم
در قلبم غوغایی است غوغای عشق تو نگاهت برایم همچون رودخانه ایی است
که هرگز درآن رکودی نیست می خواهم که مرا به حال خود وا مگذاری
و مرا همیشه با خود همراه سازی بگذار تا از احساسات شیرینت لبریز شوم
بگذار تا به وسعت قلب پرمهرت دست یابم 

 

 

 

 

هرگز تو را فراموش نخواهم کرد
آری در مرگ آورترین لحظه های انتظار
زندگی را در رویاهای خویش دنبال کنم
در رویاها و در امید ها اگر ابرها گریستن را فراموش کنند
اگر پرندگان پرواز را فراموش کنند
اگر انسانها مهر و محبت را فراموش کنند
من هرگز تو را فراموش نمی کنم 
 

 

 

هنوز پیراهنی برای تن مجروحم ندوخته ام

چشمانم حضور تو را ؛ کم دارد

من گرمترین پیراهنم را به زمستان بخشیدم

تو خورشید را به دندان گرفته ای

من زمستان را بر دوش

من تمام غرورم را وام داده ام

برای شکستن کافی بود به سنگ سلام کنم 

 

 

 

مردی در عالم رویا فرشته ای را دید که در یک دستش مشعل

و در دست دیگرش سطل آبی گرفته بود و در جاده ای روشن و

تاریک راه می رفت

مرد جلو رفت و از فرشته پرسید : این مشعل و سطل آب را

کجا می بری ؟

فرشته جواب داد : می خواهم با این مشعل بهشت را آتش بزنم

و با این سطل آب ؛ آتش های جهنم را خاموش کنم . آن وقت

ببینم چه کسی واقعا" خدا را دوست دارد 

 

 

 اگه با دلت کسی یا چیزی رو دوست داشتی، زیاد جدی نگیرش ،
چون کار دل دوست داشتنه مثل کار چشم که دیدنه .
ولی اگر کسی رو با عقلت دوست داشتی
بدون داری چیزی رو تجربه می کنی که اسمش عشق واقعیه  

 

 

 

عشق رازی است مقدس .                                     

 برای کسانی که عاشقند ،  

عشق برای همیشه بی کلام میماند ؛ 

 اما برای کسانی که عشق نمی ورزند  

، عشق شوخی بی رحمانه ای بیش نیست 

  

 

 

گویندخدا بالاست ؛اما اگر به فراز ِ کاج نگاه کنی نخواهی دیدش. راستی چرا؟
اگر اعماق ِ معدن ها را بکاوی ؛ او را در طلای معادن نخواهی یافت
اگرچه این نور ِ اوست که در هر چه شکوهمند است، می درخشد.
چقدر او خوب و مهربان است!
که روی حقیقت ِ زمین و آسمان روکش انداخته و خود را همچون عشقی،
که مثل رازی در قلب حبس می شود،در پرده قایم کرده است
اما من همچنان حس می کنم آغوش ِ گرم ِ اواز همه ی آفریدگان
و هر چه که به چشم و گوش می آید،به سوی ِ من گشوده شده است
مثل این می ماندکه مادر ِ مهربانم نیمه شب لبهای مهربانش را بر پلکهای بسته ی من می نهد
مرا نیمه بیدار می کند، و می گوید:
نازنین،
حدس بزن چه کسی تو را در تاریکی بوسیده است؟!“ 

تنهایی

همیشه وقتی یکی ازم می پرسید چند تا دوسم داری یه عدد بزرگ میگفتم...
ولی وقتی تو ازم پرسیدی چند تا دوسم داری گفتم : یکی !!!
میدونی چرا ؟چون قوی ترین و بزرگترین عددیه که میشناسم ...
دقت کردی که قشنگترین و عزیز ترین چیزای دنیا همیشه یکین ؟
ماه یکیه ... خورشید یکیه ... زمین یکیه ... خدا یکیه ... مادر یکیه ... پدر یکیه ... تو هم یکی هستی ... وسعت عشق من به تو هم یکیه ...
پس اینو بدون از الان و تا همیشه : یکی دوست دارم 

 

 

 

 

 

 

فقط کسی معنای دلتنگی را درک می کند که طعم وابستگی را چشیده باشد
پس هیچ گاه به کسی وابسته نشو که سرانجام آن دلتنگی است 

 

 

 

 

 

دوست داشتن از عشق برتر است. عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی. اما دوست داشتن پیوندی خودآگاه و از روی بصیرتِ روشن و زلال.
عشق بیشتر از غریزه نشأت می گیرد و هر چه از غریزه سرزند بی ارزش است وگذشته ات کتابی در وجودت می شود.
گاه به سراغش می روی و می خوانی , آنقدر که برگه های کتاب از بس ورق زده ای دارد از هم پاشیده می شود...
نویسنده سرنوشت ! بخوان کتابت را , اما در این دریای مرده غرق نشو. آنجا کلمات مرده اند و دیگر با مرورشان به تو زندگی نخواهند بخشید.
کلید امید را بردار و فردا آن قدر زیبا زندگی کن تا دیگران بیایند و کتاب وجود امروز تو را بخوانند.
دوست داشتن از روح طلوع میکند و تا هر جا که یک روح اقلب با دهان نسبت معکوس دارد
آنانکه قلبهای بازتر و وسیع تر دارند دهانهای بسته تری دارند

 

 

 

 

وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند

ولی قلبش سیاه میشود

 دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اصراف محبت است  

 

 

کسی را که خیلی دوست داری زود از دست می دهی پیش از آنکه خوب نگاهش کنی.
پیش از آنکه تمام حرفهایت را به او بگویی پیش از آنکه همه لبخندهایت را به او نشان بدهی

 

 

آنقدر عرض کوچه را در انتظارت قدم زدم که یادم رفت کدام سمت کوچه بن بست است . حالا دیگر از هر طرف بیایی فرقی نمی کند........ غریبه ای   

 

 


   

چند مطلب

وقتی معلم پرسید عشق چند بخشه زود دستمو بالا گرفتم گفتم :
یک بخش اما از وقتی تورو شناختم فهمیدم عشق 3 بخشه :
1. عطش دیدن تو 2. شوق با تو بودن 3. و اندوه بی تو بودن.  

 

  

 

زندگی اجبار است ... مرگ انتظار است ... عشق یک بار است ... فکر تو تکرار است... جدائی دشوار است...  

  

 

 

 

میدونی سخت ترین لحظه زندگی آدم چه موقع هست؟
وقتی که بفهمی واسه کسی که تمام زندگیت بوده فقط یک تجربه بودی!
 

 

 

هنگامه شکوفه نارنج بود و من
با یاد دستهای تو ؛ سرمست
تن را به آن طبیعت عطر آگین
جان رابه دست عشق سپردم
با یاد دستهای تو ؛ ناگاه !
مشتی شکوفه را
بوسیدم و به سینه فشردد 

 

 

برای خریدن عشق هر کس هرچه داشت آورد،‌ اسم خودتون را با حروف انگلیسی بنویسید        بهاربیست       zibasazi.bahar-20.com
دیوانه هیچ نداشت و گریست،‌
گمان کردند چون هیچ ندارد می گرید،‌
اما هیچکس ندانست که قیمت عشق اشک است

اشتباه زندگی

چرا وقتی پایمان، جایی از اشتباه خودمان توی چاله می رود

حاضر نمی شویم قبول کنیم که این اشتباهی بوده که کرده ایم و دنیا به آخر نرسیده

چرا وقتی عاشق می شویم بی دلیل همه وجودمان را بی دریغ حراج می کنیم

چرا هر چه عشقمان غلیظ تر و شدیدتر است ، سرعتمان در هیچ شدن بیشتر

و اگر در این بین طرفمان مناسب نباشد(حالا یا از اول ما اشتباه انتخاب کرده ایم یا نه، انتخابمان لیاقت محبت را نداشته، فرقی نمی کند)

زود همه بیرق های محبت را چال می کنیم و جایش خنجر و سپر و نیزه بیرون می آوریم

 غافل از این که دنیا با یک آدم و یک عشق شروع نشده ، تمام هم نمی شود

تا دنیا دنیا است آدم و عشق و خطا هم هست

به جای اینکه با تمام قدرت دریای عطوفت وجودمان را تبدیل به سیلاب نفرت کنیم

کافی است فقط حواسمان را جمع کنیم تا دوباره اشتباه نکنیم